احمد بن عیسی بن زید
اَحْمَدِ بْنِ عیسَی بْنِ زِیْد، ابوعبدالله، نوادۀ زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع)، از علویان مشهور اوایل خلافت عباسی و از عالمان معروف زیدی مذهب. وی چون روزگاری متواری میزیست، به «مختفی» شهرت یافت.
دربارۀ زندگی وی اختلافاتی در میان روایات دیده میشود. مادرش عاتکه دختر فضل بن عبدالرحمان بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب بود (بخاری، 65). به روایت همو (ص 66) وی در 158ق متولد شده، در حالی که به نقل محمد بن منصور مرادی از خود احمدبن عیسی او در دوم محرم سال 157 به دنیا آمده است (ابوالفرج، مقاتل، 627)، و به روایتی دیگر سال تولد او 159ق، یا بعد از این تاریخ بوده است (جنداری، 5). احمد ظاهراً در کوفه زاده شده است. وی کودک بود که پدرش درگذشت و ازاینرو از پدرش حدیث نشیند (همانجا).
به نقل ابوالفرج (همان، 405)، پدرش عیسی همراه محمد بن عبدالله نفس زکیه و برادرش ابراهیم در قیامهای ضد عباسی شرکت داشت و بعد از این دوره بود که متواری شد. پس از مرگ عیسی، صبّاح زعفرانی، احمد و زید دو پسر او را به بغداد برد و به حضور مهدی خلیفۀ عباسی رسید و مهدی آن دو را نواخت و تحت کفالت خویش گرفت (همان، 420-423). آن دو همچنان در دارالخلافه به سر میبردند، تا آنگاه که محمد امین کشته شد و امر خلافت در بغداد پریشان گردید. زید پیش از این بر اثر بیماری درگذشته بود، ولی احمد از فرصت استفاده کرد و متواری شد (همان، 423). به روایتی دیگر کسی که آن دو را نزد مهدی برد، ابن علاق صیرفی نام داشت و احمد و زید به اذن مهدی به مدینه رفتند و زید در آنجا درگذشت و احمد همچنان در آنجا بود تا آنکه در اوایل خلافت هارون به خلیفه خبر رسید که گروهی از زیدیه بر او گرد آمدهاند، و او دستور داد تا احمد را به زندان انداختند (همان، 423-425).
در روایت یعقوبی (2/ 423) آمده است که هارون، احمد را در رافقه در 188ق زندانی کرد، اما پس از مدتی از زندان گریخت و به بصره درآمد و با شیعیان به مکاتبه پرداخت و آنان را به خویش دعوتکرد. هارون بهدنبال او کسان فرستاد، ولی نتوانست او را دربند کند. پس دوست و وکیل احمد را که حاضر نامداشت، دربند کرد و او سوگند یاد کرد که نهانگاه احمد را نشان ندهد و به همین جهت به دستور هارون مصلوب شد. ابوالفرج (همان، 620-621) نقل کرده است که هارون، احمد و قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین را از حجاز فرا خواند و زیرنظر فضل بن ربیع محبوس کرد، لکن آن دو پس از مدتی به کمک گروهی از زیدیه گریختند (نیز نک : تنوخی، 140). احمد مدتی در خانۀ کسی به نام محمد بن ابراهیم در بغداد پنهان بود و چون هارون از حال وی مطلع شد، احمد به بصره رفت و هارون نتوانست او را گرفتار کند (ابوالفرج، همانجا). ابوالفرج داستان مربوط به حاضر را نقل کرده، ولی گفته است که حاضر نه در دورۀ هارون، که در زمان مهدی بهجهت آنکه موضع اختفای عیسی پدر احمد را نشان نداد، کشته شد (همان، 625، نیز 427-428). با اینهمه، ابوالفرج روایتی را که حاکی از ارتباط احمد و حاضر در بصره و مناطق اطراف اهواز بوده، نقل کرده است. در این روایت آمده است که هارون امر کرد تا آن دو را گرفتار کنند و نزد او ببرند (همان، 625). ذهبی (سیر، 12/ 72) به نقل از مدائنی گفته که هارون در سال 185ق خبردار شد که احمد در عبادان خروج کرده است (نیز نک : صفدی، 7/ 271). قاضی نعمان روایت خروج احمد در عبادان را به تفصیل آورده است، روایتی که با آنچه پیش از این دربارۀ احمد گفته شد، دوگانگی دارد. او روایت کرده که در 185ق هارون دستور داد تا احمد را که در عبادان دست به پیریزی قیامی برضد خلیفه زده بود، دستگیرکنند. در آن دوره احمد همراه پسر ادریس بن عبدالله محض در بصره و نواحی اطراف اهواز فعالیت داشتند. فرستادۀ هارون که ابوالساج نام داشت، با حیله و مکر، احمد و پسر ادریس را گرفتار کرد، ولی آن دو گریختند و در بصره پنهان شدند و پس از مدتی به کوفه رفتند (3/ 331-333). بنابر نقل قاضی نعمان (همانجا)، احمد دوباره به بصره بازگشت و در آنجا پنهان زیست تا مرگ او در رسید.
در روایتی که محلی (2/ 5) نقل کرده، محمد بن زکریای غَلاّبی از احمد بن عیسی آنگاه که در بصره متواری بوده، شنیده است هنگامی که هارون در پیِ علویان بود، قاسم بن ابراهیم رسّی به یمن، عبدالله بن موسى بن عبدالله بن حسن بن حسن به شام، و خود به ری گریختند. پس از درگذشت هارون (193ق)، این 3 تن در موسم حج گرد هم آمدند و هریک داستان خویش بازگفتند. احمد به آنان میگوید که سالها در ناحیۀ ورذنین (از نواحی ری) بهطور پنهانی به زندگی خود ادامه داد و نام خود را به ابوحفص جصاص تغییر داد و با زنی ازدواج کرد. پسرش محمد نیز در آنجا با زنی از موالی عبدالقیس ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام علی شد. همین منبع (همانجا) گزارش میکند که در 219ق احمد بن عیسی در منزل محمد بن منصور مرادی در کوفه با قاسم رسی بیعت میکند. این دو روایت که از سوی منابع زیدی گزارش شده است، میتواند تا اندازهای ابهام موجود در روایات دیگر، دربارۀ زندگی احمد در سالهای اختفا را برطرف کند. بر این اساس میتوان گفت که احمد در سالهایی که پنداشته میشد در بصره پنهان است، مدتها در نواحی ری و یا مناطق دیگر بهسر میبرده است.
گفتهاند که احمد در اواخر عمر نابینا شد و متوکل خلیفۀ عباسی که در پی او بود، وی را در خانۀ دامادش در کوفه یافت و چون او را نابینا دید، به حال خود واگذاشت (بخاری، 66). بنابر نقل ابوالفرج (مقاتل، 632) متوکل به آن جهت در طلب احمد بود که میپنداشت زیدیه از وی طرفداری میکنند و اگر خروج کند، یاریش مینمایند. از فرزند احمد چنین نقل شده که وی در شب 23 رمضانِ 247 وفات یافته است (همان، 627). بنابر نقل ابوالفرج (همان، 632) احمد یک هفته پیش از قتل متوکل (د 247ق) درگذشت (نیز نک : همو، الاغانی، 5/ 129). ابن طباطبا چنین پنداشته که احمد توسط متوکل به قتل آمده است (ص 81). بخاری مرگ او را در 240ق پنداشته است (همانجا). به گفتۀ ابن صوفی، مدفن احمد در بصره بوده است (ص 188).
احمد بن عیسی جز اینکه به عنوان یک رجل سیاسی در دورۀ عباسی شناخته است، عالم و محدثی زیدی مذهب نیز بهشمار میرود. ابوالفرج (مقاتل، 619) دربارۀ او گفته است که احمد به فضل و علم شناخته بود و در میان خانوادهاش بر همه تقدم داشت. او به کتابت حدیث میپرداخت و جمعی از وی حدیث نوشتهاند. ذهبی نیز از او به «شیخ بنیهاشم و کبیر هم» یاد کرده است (سیر، همانجا). ابونصر بخاری هم او را عالم، فقیه بزرگ و زاهد خوانده است (همانجا). همچنین به گفتۀ ابن ابیالرجال، احمد به «فقیه آل محمد» ملقب بوده است (1/ 216). جنداری نقل کرده است که احمد 30 بار با پای پیاده حج گزارد (ص 5).
از مشایخ وی حسین بن علوان و محمد بن بکر ارحبی را میتوان نام برد و در میان شاگردان وی افزون بر دو پسرش علی و محمد، محمد بن منصور مرادی عالم بزرگ زیدی مذهب کوفه نامبردارست (نک : احمد بن عیسی، 1/ 25، 45، 49، 2/ 914؛ ابوالفرج، همانجا). احادیث احمد توسط الهادی الی الحق در النکاح و در الامالی و نیز توسط «ائمۀ خمسۀ زیدی» یعنی محمد بن منصور مرادی، ابوالحسین هارونی، الموفق بالله جرجانی و فرزندش مرشد بالله در تألیفاتشان روایت شده است (جنداری، همانجا).
گفته شده است که احمد بر این باور بود که ابوبکر و عمر بر نیکی و درستیند (ابن صوفی، همانجا). نیز گفتهاند که وی معتقد بود امامت در غیر اولاد سبطین نیز به شرط دارا بودن عدالت جائز است (جنداری، همانجا).
بنابر گفتۀ ابن صوفی (همانجا) احمد صاحب فرزندانی به نامهای ابوالقاسم محمداکبر، احمد، حسین، علی و ابوجعفر محمد بود. چنانکه گذشت، محمد (ابوجعفر محمد و نه ابوالقاسم محمد، نک : همانجا) صاحب فرزندی به نام علی بود که صاحب الزنج ادعا داشت که خود همان علی است (نیز نک : محلی، 2/ 5). این ادعا توسط برخی از نسبشناسان تأیید، و از سوی بسیاری دیگر رد شده است. گرچه از روایتی که محلی دربارۀ اختفای احمد در ری نقل کرده است، شاید بتوان از درستی ادعای صاحب الزنج نشانی یافت (نک : طبری، 9/ 412، 487-488؛ ابنصوفی، 188-190؛ ابن حزم، 56-57؛ ابن اثیر، 7/ 205-206؛ ابنعنبه، 291).
ابوالفرج اصفهانی (همان، 689)، از کتب احمد در احکام، و فخرالدین رازی (ص 142) از کتاب وی در فقه یاد کرده است. ذهبی نیز در میزان الاعتدال (1/ 127) از کتاب الصیام احمد نام برده است. اینکه آیا احمد صاحب تألیف بوده یا نه، ثابت نیست. مسلم این است که محمد بن منصور مرادی احادیث روایت شده توسط احمد را که در ابواب گوناگون فقهی بوده، همراه احادیث دیگران در کتابی جمع کرده بود که همواره در تاریخ فقه زیدی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. این کتاب که به امالی احمد بن عیسی و نیز علوم آل محمد (ص) نامبردار بوده، توسط المنصور بالله عبدالله بن حمزه، امام مشهور زیدی بدائع الانوار فی محاسن الآثار نیز نامیده شده است (مؤیدی، 1/ 200). کتاب یاد شده علاوه بر آنکه مشتمل بر احادیث احمد است، در بسیاری موارد نظریات و آراء فقهی او را نیز در بر دارد. این کتاب همواره نزد محدثان و عالمان زیدی مذهب رواج داشته است. امالی احمد یکبار سابقاً با عنوان علوم آل محمد (ص) به چاپ رسیده بود و اخیراً نیز به کوشش علی بن اسماعیل بن عبدالله مؤید صنعانی در بیروت (1410ق/ 1990م) در 3 مجلد به چاپ تحقیقی رسیده است.
محمد بن منصور مرادی کتاب دیگری نیز داشته که به مسائل احمد بن عیسی و القاسم بن ابراهیم شهرت داشته، و سزگین از آن یاد کرده است (GAS, I/ 563). ابوعبدالله علوی، عالم مشهور زیدی مذهب کوفه در مقدمۀ الجامع الکافی که از منابع مهم فقه زیدی است، میگوید از آنجا که زیدیان در کوفه در مسائل فقهی بر مذهب احمد بن عیسی و قاسم بن ابراهیم رسی و حسن بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین و محمد بن منصور مرادی اعتماد و تکیه دارند، اقوال آنان را در این کتاب جمع آورده است و در ذکر اقوال احمد بر کتابهای محمد بن منصور که مشتمل بر احادیث و اقوال و آراء فقهی احمد است، تکیه کرده است (1/ 2). وی از کتاب مسائل یاد میکند و طریق خود را به مؤلفش نشان میدهد (1/ 5).
برای تفصیل بیشتر دربارۀ برخی از جوانب حیات احمد بن عیسی میتوان به تألیف ویلفرد مادلونگ با عنوان امام قاسم بن ابراهیم رجوع کرد (ص 80-84).
مآخذ
ابن ابیالرجال، احمد، مطلع البدور، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابنصوفی، علی، المجدی، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، قم، 1409ق؛ ابنطباطبا، ابراهیم، منتقلة الطالبیة، به کوشش محمدمهدی خرسان، نجف، 1388ق/ 1968م؛ ابنعنبه، احمد، عمدة الطالب، نجف، 1380ق/ 1961م؛ ابوعبدالله علوی، محمد، الجامع الکافی، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1390ق/ 1970م؛ همو، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ احمد بن عیسی، امالی (رأب الصدع)، تدوین محمد بن منصور مرادی، به کوشش علی بن اسماعیل صنعانی، بیروت، 1410ق/ 1990م؛ بخاری، ابونصر سهل، سرا لسلسلة العلویة، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، 1381ق/ 1962م؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، قم، منشورات رضی؛ جنداری، احمد، «تراجم الرجال»، در مقدمۀ جلد اول شرح الازهار، صنعا، 1341ق؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و صالح سمر، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382ق/ 1963م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ طبری، تاریخ، فخرالدین رازی، الشجرة المبارکة، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1409ق؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمدحسین جلالی، قم، 1412ق؛ محلی، حمید، الحدائق الوردیة، به کوشش یوسف بن محمد مؤید حسنی، دمشق، 1405ق/ 1985م؛ مؤیدی، مجدالدین، لوامع الانوار، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز: